ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

قشنگ ترین وبلاگ برای قشنگ ترین پسر دنیا

روز پدر

عزیزکم ببخشید یه دوهفته ای نتونستم بیام خاطره ها تو بنویسم چون تو این دوهفته آقا جون مریض شده و تو بیمارستان خوابیده. امروزم روز پدره و شما برای بابا شعر روزه پدرو خوندی و بوسش کردی و تبریک گفتی قربونت برم ...
28 خرداد 1390

من مهد نمیرم!!!!!!!

عزیزکم الان چند روزی هست که گیر دادی  و میگی من مهد نمیرم نمیدونم خسته شدی یا بخاطر گرماست حوصله نداری دیگه بری مهد. به هر حال امروزم رفتی و احتمالا از فردا نزارم دیگه بری تا بعد ماه رمضون یه استراحت حسابی تو خونه بکن و توپول مپل شو بعد ماه رمضون دوباره میفرستمت بری. ...
28 خرداد 1390

سرویس مهد

عشق من از دیروز برات سرویس گرفتم که راحت باشی موقع مهد. و دیگه گرمت نشه و سیاه هم نشی. ...
24 خرداد 1390

الهی قربونت برم که برای اولین بار پسملم کچل شده!!!!!!

عزیزم از روز جمعه برات بگم که بابایی چه بلایی  سرت اورد چون موهات یخورده بلند شده بود و الانم دیگه هوا گرم شده مثلا خواست موهاتو مرتب کنه بردت حیاط و با فیچی افتاد به جون موهات اولش خوب شده بود ها بعدش دیدییم پایین موهات پله های شده و یهویی گرفت با ماشین موزر موهاتو از ته زد . وای منو میگی یه لحظه کپ کردم کم کمونده بود گریه ام بگیره آخه پسرم همیشه موهای شما بلند و فشن بوده حالا یهویی برای اولین بار موهاتو کچل کرده بود. خلاصه تا فهمیدی داره موهاتو از ته میزنه داشتی میلرزیدی.و بعد که بردیمت حموم تا خودتو تو اینه دیدی اول خودتو نشناختی و بعد دهنتو تا جایی که امکان داشت باز کردی و  جیغ زدی و گریه کردی و اون شب ...
9 خرداد 1390

مهمون دایی جون شدی.

خوشمل مامی تازه بعد یه هفته دوباره اومدم تا وب تو اپ کنم اخه میدونی تلفن خونه مون بخاطر نپرداختن فیش قطع شده بود و امروز وصلش کردم الان که دارم اینارو برات مینویسم شما خونه مامان جونی و ظهر هر کاری کردم بیای با من بریم خونمون نیومدی و گفتی میخوای پیش مامان جون بمونی و شب با مامان جون میخوای بری خونه دایی اصغر. خوش به حالت کاش میشد منم میومدم اما به دلایلی نمیشه.... خوش بگذره بهت عزیزم.تا بعد بای گوگولی مگولی. ...
9 خرداد 1390

خراب کاری اونم چه خراب کاریی مادر. اونم کجا!!!!!!!!!

جیگر مامان دیروز که اومدم از مهد بیارمت مستقیم رفتیم خونه خاله مریم دوستم. بعد آخراش بود که میخواستیم بیاییم من داشتم ابروهای خاله مریم رو برمیداشتم که شما هی گفتی مامان میخوام برم دستشویی منم هی گفتم یه خورده صبر کن الان میریم و یخورده دیر بردمت. وای وای وای چشمت روز بد نبینه پسملی میدونی چیکار کردی تا از خونه رسیدیم تو حیاط همون جلوی در خونه تو حیاط پی پی کردی . آخه به خاطر سرماخوردگیت هم اسهال شده بودی . حالا فکرشو بکن تو خونه مردم . وای وای وای  مردم و زنده شدم از خجالت. ولی خاله مریم هی گفت عیبی نداره و باهم دیگه اونجا رو تمیز کردیم. و با کلی شرمندگی برگشتیم خونمون. ولی گذشته از اینا یه خورده هم تقصیر خودم شد که همون سری اول ک...
9 خرداد 1390

گوش درد و دومین شب تولد

الهی قربونت برم که چند روزی هست نیومدم خاطره های جدیدت رو بنویسم عزیزم چند روز بود حسابی سرماخورده بودی و دوشب پیش هم به شدت گوشت درد کردده بود که نتونستی بخوابی و با بابایی ساعا سه و نیم شب بود بردیمت دکتر و بهت دارو داد خوب شدی و الانم عین شنگول و منگول داری این ور تون ور میپری و بازی میکنی . راستی چون واسه تولدت کیک و شمع نگرفته بودیم شنبه که رفته بودیم خونه عزیز مامان جونم اونجا بود بالاخره بابا رو مجبور کردی برات یه کیک خرگوشی خوشگل با شمع شماره   برات خرید که کلی خوشحال شدی. ...
9 خرداد 1390

تولدت مبارک.

عزیزکم ابوالفضل خوشگل مامان تولدت مبارک پسر گلم ان شالله صد ساله بشی. ببینیم بابابیی برای تولدت امشب میخواد چه سورپرایزی داشته باشه. البته از دیروزه که همش میگی کی تولدم میشه . اینم از تولد شما عزیزم. ...
9 خرداد 1390

موش موشی

جیگر مامان الان نشستی جلوی تلوزیونو همه اون آجیلایی رو که بابا دیشب از شهروند خریده بود  رو داری میخوری و اول از همه حمله کردی به پسته هاش و عین این موش موشی ها داری میخوری.
6 خرداد 1390